رب النوع حلقه

بر مدار روزمرگی‌ها، راهی جز روشنگری نداریم...

رب النوع حلقه

بر مدار روزمرگی‌ها، راهی جز روشنگری نداریم...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزادی» ثبت شده است

برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریه ی چشم انتظارها

از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو
«حاجت روا شوند هزاران هزارها»

یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها...

ما را به جبر هم که شده سربه زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها

باید برای دیدن تو «مهزیار» شد
یعنی گذشتن از همگان «محض یار»ها...

یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاده بارها

شب ها بدون آمدنت صبح ظلمت اند
برگرد ای توسل شب زنده دارها

این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
ای ایّها العزیز تمام ندارها

 

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۵۶
روزنه ..

اولین مساله‌ای که مطرح می‌شود این است: تقوا در تعریف چیست؟ تقوا به پذیرش راهکارهای به سر منزل مقصود رسیدن انسان از ناحیه خداوند همراه با اجتناب از آسیب‌ها و خطرات گفته می‌شود. «ان للمتقین مفازا» تمام فوز و رستگاری از آن متقین است.« ان للمتقین فی جنات و نهر» کجا هستند؟: «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر». در دنیا هر گروهی به مشکل بخورد این گروه نمی‌خورد زیرا خداوند متعال مشکل‌گشای این افراد می‌شود: «و من یتق الله یجعل له مخرجا» اگر همه در تشخیص مسیر درمانده باشند این گروه نیستند: « ومن یتق الله یجعل له فرقانا» این افراد از بینش و تفسیر خاصی برخوردار هستند و به طور خاص تحت حمایت خداوند قرار می‌گیرند.

و اما یک سوال.. چه کسی دغدغه تقوا دارد؟: «فتق الله عبادالله» پس کسی که عبادالله نباشد، بنده نفس، شیطان، جاه، دنیا، باشد دخل و ارتباطی به تقوا نخواهد داشت. 

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست         هر که درین حلقه نیست فارغ ازین ماجراست

امیرالمومنین(عِ) در تقوا گاه چرایی تقوا را مطرح می‌کند، گاه چیستی، گاه چگونگی را مطرح می‌کند. تقوا یعنی: «عتق من کل ملکه» تقوا یعنی آزادی، رهایی. متقی کسی است که سرو آزادست. زیربار دین هیچ کسی در دنیا نیست. هیچ زنجیری به گردنش در دنیا ندارد. متقی کسی است که با هیچ طاغوت و طاغوتچه‌ای بیعت نکرده است.« الله ولی الذین امنوا..» تمام ولایتش به دست خداست! «عتق من کل ملکه، نجات من کل هلکه» ماهیت تقوا نجات است.

امیرالمومنین(ع) در خطبه متقین به چگونگی متقی شدن اشاره می‌فرمایند: «روی انّ صاحبا لامیرالمومنین(ع) یقال له همام کان رجلا عابدا...» همام به نزد امام می‌آیند و از امام می‌خواهند که انسان با تقوا را توصیف کنند. ایشان فرمودند با تقوا باش. خداوند متقی را دوست می دارد. همام از امام می‌خواهد که به گونه ای متقین را وصف کند که گویی آن‌ها را می‌نگرم.. حضرت زمانی که متوجه می‌شوند همام به جد دنبال می‌کند شروع می‌کنند به توصیف متقین:‌« ان المتقون هم فیها اهل الفضائل، منظقه الصواب، ملبسهم الاقتصاد، مشیهم التواضع..» ( شرح این خطبه مفصلا در کتاب گلبانگ رهایی ذکر شده)

و اما ویژگی متقین:

۱. «تقیه ذی لب»: یعنی تقوای شما ذی لب باشد. لب یعنی مغز اصلی هر چیز. بادام را که پوستش را برمیداریم و آن قشر نازک روی آن را هم که بر می‌داریم به مغز ناب آن که می‌رسیم به آن می‌گوییم لب. لب یعنی مغز ناب. همه صاحب مغز هستند اما اولوالباب نیستند! زیرا عقل آنها قشر دارد! همه عقل دارند اما گاهی این عقل به زیر حجاب شهرت، شهوت، زیاده خواهی، محبت افراطی، بغض افراطی می رود. این قشر مانع آزادی عقل است. در فارسی لب به معنای خرد ناب ترجمه می‌شود.عقلی آزاد و بدون تعلق. «فتق الله تقیه ذی لب»: پس اگر می‌خواهید متقی باشید باید عقل آزاد داشته باشید.

۲. «تقیه ذی لب شغل تفکر قلبه»: فکر و جان و روحش را مشغول می‌کند. امام در ابتدا اولین منزل تقوا را تفکر می‌داند! جوال الفکر بودن می‌داند! در جلد ۶۷ بحار  در حدیثی از نبی اکرم(ص) ایشان به کامل‌ترین انسا‌ن‌ها اشاره می‌کنند که شامل ۱۰۳ ویژگی می‌شوند و یک به یک این ویژگی‌ها را توصیف می‌کنند. اولین ویژگی را جوّال الفکر بودن را مطرح می‌کنند. به معنی اینکه فکرش جریان و پویایی دارد، رسوب و رکود ندارد. روشن و باز و متفکر است. دومین ویژگی را جوْهری الذکر مطرح می‌کنند: بعد از فکر ذکر می‌جوشد. سومین ویژگی را شکر مطرح می‌کنند. پس مثلث کمال و سعادت را داریم: تفکر، تذکر، تشکر. 

فعل شَغَلَ با دو حرف متعدی می‌شود:۱. عن ۲. به. با اولین حرف معنای اعراض و روی گردانی می‌گیرد. و با دومین حرف معنای پیوستن و متصل شدن و دلبستگی. در این جمله امیرالمومنین هر دو معنی را می‌دهد. متقی کسی است که قلبش فکورانه مشغول به خداوند ، آیات الهی، راه‌های رسیدن به معبود،افکار شایسته، مشغول تفکر به حالات خودش، در مورد زندگی خود، درمورد وضعیت خود، جامعه خود است. که اینها زیرمجموعه تفکر تقوایی است. شغل عن: مقتی کسی است که ذهنش مشغول باطل نیست. ذهن و فکر او مشغول امور بیهوده و لغوی که نقشی در سعادت انسان ندارد نیست. و وا اسفا که اکثریت انسان‌ها در این دسته جای می‌گیرند. پس متقین جان خود را با تفکر درست می پرورانند.

«شغل تفکر قلبه» اگر فکر در ذهن بماند از فایده خارج می‌شود. پس نیاز است که در برون نشانه داشته باشد

۳. «و انصب الخوف بدنه»:‌این متقی فکرش در او نگرانی‌هایی ایجاد می‌کند و او را وادار به حرکت می‌کند. «فاذا فرغت فانصب»: ای پیامبر معطل نشو وقت پیدا کردی مشغول شو! اگر فارغ شدی سریعا مشغول باش. این نصب در خود تعب و تلاش هم که همراه با سختی ست می‌آورد. این افکار متقی را به تحرک و پویایی و تولید و تلاش وادار می‌کند. 


۱۸ مورد بعدی در جلسات بعدی ان‌شاالله ادامه خواهیم داد

.......


پ.ن: خدایا توفیق درک تقوا را به ما عنایت بفرما.. آمین!


۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۵۵
روزنه ..