من از خراسان و
تو از تبریز و
او از ساحل بوشهر
با شعرهامان شمعهایی خرد
بر طاق این شبهای وحشت برمیافروزیم
یعنی که در این خانه هم
چشمان بیداری
باقیست
یعنی در اینجا میتپد قلبی و
نبض شاخهها زندهست
هرچند
با زهر سبز آلوده و از وحشت آکندهست
این شمعها گیرم نتابد
در شبستان ابد در غرفه تاریخ
گیرم فروغ فتح فردایی نباشد
لیک
گرکورسو
گر پرتوافشان
هرچه هست این است
یادآور چشمان بیداریست
وز زندگانی
گرچه شامی شوکران آکند
باری نموداریست
شفیعی کدکنی
اثر:دکتر چمران
۰ نظر
۱۲ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۱۶